درباره سبک هنری آبستره

بنیانگذار هنر انتزاع گرایی  آبستره اکسپرسیونیسم:

 

هنر آبستره – انتزاع گرایی اصطلاحی است که برای شیوه های غیر واقع گرایانه هنر قرن بیستم به کار برده می شود و همه ارزش های هنری مرسوم و متداول در سنت های آکادمی هنر اروپا را به زیر سؤال می برد.

تلاش های هنرمندان از دو دهه آخر قرن نوزدهم در گریز از طبیعت گرایی و تقلید از واقعیت اشیاء شکل می گیرد و سبک هنری اروپا را در مسیری دور از نمایش واقعی و بیرونی اجسام می کشاند.

شاید در میان انواع هنرها، موسیقی و معماری را بتوان از جمله هنرهایی خواند که همواره بیانی انتزاعی و مجرد داشته اند؛ ولی در زمینه هنرهای تجسمی و نقاشی بیان مفاهیم تجریدی امری نو و نامحتمل به نظر می رسید.

ارائه نظریات نوینی چون حرکت، فضا، نور، زمان یا بعد چهارم در عناصر تصویری هنرها ی تجسمی مسیر و شیوه های جدیدی را برای خلق آثار هنری در پی آورد که در نهایت منتج به انتزاع گرایی یا تجرید محض در هنر و در نهایت در سبک نقاشی غربی گشت.

آبستراکسیون در طول شکل گیری خود توانست در دو شاخه متفاوت گسترش یابد:

  • سبک آبستره اکسپرسیونیسم ( Abstract-Expressionism ) و آبستره محض ( Abstract )

پیشرو و بنیانگذار این سبک نقاشی دو هنرمند روسی تبار با نام های واسیلی کاندینسکی و کازیمیر مالویچ بودند. در میان هنرمندان نوگرا می توان ادعا کرد که واسیلی کاندیسی نخستین نقاشی بود که به مفاهیم انتزاع گرایی، تجریدی و غیر نمایشی با نگاهی تغزلی و شاعرانه پرداخت.

کاندیسکی در سال ۱۸۹۶ از مسکو به شهر مونیخ در آلمان رفت تا به هنرآموزی بپردازد. او پس از طی چهارده سال آموزش آکادمیک و تاثیرپذیری از شیوه های رایج دهه اول قرن بیستم، یک سبک نقاشی کاملا انتزاعی با آبرنگ در سال ۱۹۱۰ ارائه کرد که بسیاری از تاریخ نویسان هنری آن را اولین اثر انتزاعی در هنر نقاشی قلمداد می نمایند.

تجربیات هنری کاندیکسی در آلمان و سپس در فرانسه ، او را به آن سو کشاند که به اتفاق آگوست ماکه و فرانسیس مارک گروه سوارکاران آبی را بنیان گذارد؛ اما با شروع جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ به روسیه بازگشت و در سال ۱۹۱۸ یک سال پس از انقلاب اکتبر شوروی به تدریس در آکادمی هنرهای زیبای مسکو مشغول شد و پس از دو سال به علت فضای حاکم بر شوروی مجددا به آلمان بازگشت و در مدرسه باوهاس در وایمار به تدریس پرداخت.

کاندیسکی در تمام مدت این یازده سال به شیوه انتزاعی خود آزادانه ادامه داد و آن را کامل نمود. او تحقیق درباره ویژگی های عناصر تصویری مانند رنگ، خط و شکل را تا جایی ادامه داد که موضوعیت تابلو و عناصر ساختار تصویری به طور کلی از سطح تابلو حذف شدند.

تا سال ۱۹۱۴ روش های انتزاعی او در دو جهت تکمیل شدند:

از یک طرف آگاهانه و با نظمی عقلانی به ترکیب بندی های هندسی پرداخت و از طرف دیگر بدون پرداختن به یک موضوع از پیش تعیین شده به ترکیب بندی رنگی با اشکال منظم و خطوط منحنی یا مستقیم روی آورد.

کاندیسکی به این اصل معتقد بود که با تکیه بر احساسات نیمه آگاهانه خود رنگهای درخشان را بر سطح بوم گذارد.

او روشها و مفاهیم فلسفی هنرش را در رساله ای تحت عنوان درباره معنویت در هنر به نگارش در آورد و در آن بر استقلال رنگ و ارزش معنوی و ذاتی آن تاکید کرد. به نظر او رنگها همبستگی های روانی ریشه داری در مرحله بیان دارند و از آن میان وجود هنرمند نیز بر شخص خودش آشکار می شود.

دنیای منطقی که در معرض دید عادی قرار می گیرد به طرز مایوس کننده ای فریبنده است و ما باید دیدن منطقی شده را کنار بگذاریم و چنان برنامه ریزی کنیم که واقعیت ژرف تر خودمان که در دنیای غریزی ضمیر نیمه آگاه به سر می برد بتواند سر بلند کند و به چشم دیده شود. این نظر با نتیجه گیری فروید در خصوص ضمیر نیمه آگاه و ادعای رمبو دایر بر اینکه هنرمند حقیقی یک انسان رویایی است ، هماهنگی دارد.

در نظر کاندیسکی چنانچه هماهنگی تصویری به دور از صور عینی و قراردادی باشد همچون نتهای موسیقی روح انگیز می شود. هنرمند آزادانه از انگیزه های روحی خود پیروی می کند و می تواند با چشم پوشی از صور طبیعی به نیروی بیانی شکلها بپردازد.

واسیلی کاندیسکی با حرکت های نوآورانه خود در زمینه انتزاع گرایی شکل و تصویر، رابطه خود را با عوامل سنتی که هنوز نقاشی را با واقعیت پیرامون خود مرتبط می ساخت از بین برد و گام نوینی در تاریخ هنر معاصر برداشت که مفاهیم تازه ای را در دنیای هنرهای تجسمی ایجاد کرد.

کاندیسکی هنر تجریدی را هنر زمان آینده می دانست و معتقد بود که در این مکتب هیچ یک از هنرمندان به اندازه او غنای هنری در کارهایشان نداشته اند.

از سال ۱۹۲۱ نقوش هندسی به صورت آشکارتری در تابلو های او ظاهر شدند. در این دوران کاندیسکی تحت تاثیر انتزاع های هندسی کنستروکتیویستها و سوپره ماتیسم قرار داشت. با این همه پویایی و حرکت از آثار او ناپدید نشد.

اثر کمپوزیسیون در سال ۱۹۲۳ اثری است که در آن نقاط و لکه های رنگی به گونه ای متحرک و پویا با ریتم ناهماهنگ کنار گذاشته شده و با خطوطی منظم و منحنی وار مسدود شده اند.

دایره به عنوان یک شکل هندسی بدون گوشه و نرم در گوشه تابلو قرار گرفته و القاگر فضای کهکشان است. خطوط درهم با جهات مختلف با قدرت و حاکمیت، حرکت دائم و بی انقطاعی را در چشم بیننده ایجاد می کنند که پایانی بر آن متصور نیست و این حرکت و پویایی بر تحرک کل اثر تاثیر می گذارد.

در دوره های بعدی کاندیسکی به تدریج سطوح کامل رنگی را جایگزین اشکال هندسی می کند و ترکیب بندیهایی سرشار از رنگ می آفریند. آشنایی با خوان میرو نوعی سیالی و شناوری در آثار او به ارمغان می آورد و گاهی حتی کیفیتی سورئالیستی  به آن می بخشد.

واسیلی کاندیسکی در تمام عمر هنری خود تلاش می کرد تا اساس علمی و منطقی را در آثارش حفظ نماید و از این رو به تجزیه و تحلیل سطوح و عناصر تصویری توجه خاصی داشت. شیوه ای که کاندیسکی در چهارمین دهه قرن بیستم دنبال کرد، سبک انتزاع گرایی در نقاشی را به سویی سوق داد که تحت عنوان آبستره اکسپرسیونیسم نامیده می شود.

مطلب پیشنهادی برای مطالعه در زمینه هنر مدرن:

ورود به هنر قرن بیستم – دوره هنری مدرنیسم


  • مجموعه هنر خورشید | تابستان | ۱۳۹۸ شمسی .

    © تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ و متعلق به مجموعه هنری خورشید میباشد.